افقٌ یمتدُّ،افق بیکران
نوشته : سعید جاسم الزبیدی،( ۱۹۴۵) شاعر عراقی و متولد بابل.دکترای رشته نحو زبان عربی،استاد دانشگاه بابل،صنعا و…..
شرحی بر این کتاب دو زبانه:
چکامهسرای درد و غربت
سعید الزبیدی شاعر جنوب عراق چکامهسرای درد و رنج است و شاعرغربت، درد و غربتی که شاعر خاورمیانهای تمامی عمر سیزیفوار آن را بر دوش میکشد، روستای زادگاهش بدل میشود به گورستانی دسته جمعی از جور و ستم دیکتاتور زمانه.شاعری است که خوب میداند چگونه باید رد شاعران بزرگی از پیشینیان چون المتنبی و معاصران چون الجواهری و السیاب و البیاتی و مظفر النواب را بگیرد و احساسات خود را نشان بدهد اما با تنی رنجور و بیمار درست مثل بدر شاکر السیاب دیگر شاعر جنوب عراق.
چشمانم بهسان دو سنگ
که در کنار جاده کمین کرده/
آنها را برای رصد کردن در کنار جاده میافکنم
و به رهگذران میاندیشند/ مینگرند: آیا چهرهی آشنایی
یا غربتزدهای همچون من
میانشان نیست؟
که دشواری روزگار از سر گذرانده!
تکهتکه شده و آتش در او زبانه کشیده؟!
نه!
اما منکرانه از کنارش گذشتند
و از روی شماتت چنان نمودند که او را نمیشناسند!
جز سلام و درود از آنها تمنایی نداشت!
تا لهجهای به گوشش برسانند که روزگاری هویتش بود
واژگان را لمس میکند
میان پیرهن و سینهاش
و آنها را به وقت شکسته شدنِ نفس میان اشکها پنهان میکند
انتظارش را نومید کردند
تصویر امید بازگشتش را دور نمود
سپس از چشمانش شکوه کرد
و…….
أفقٌ یمتدُّ
عینایَ کالحجرین،
لو ألقیهما رَصَداً بقارعه الطریق!
یتأملان العابرین: أمَا بهم وجهٌ صدیق؟
أمَا بهم مثلی أضرَّ بهِ اغترابٌ
أن أتى دهرٌ علیهِ!
فصارَ أجزاءً، وشبَّ بها حریق!؟
لا!
لکنّهم مرّوا علیه فأنکروه!
ومن الشماتهِ أظهروا لم یعرفوه!
ما کان یرجو منهمُ إلا التحیّه!
کی یُسمعوهُ لهجهً کانت له یوماً هویّه!
یتلمسُ الکلماتِ
بینَ قمیصهُ وضلوعِه
ویدسُّها حینَ انکسار النفس بینَ دموعِه
قد خیّبوا منهُ توقّعَهُ
فأقصى صورهَ الأمل المُرجّى من رجوعِه!
ثمّ اشتکى عینیهِ………
برای خرید نسخه چاپی کلیک کنید.