بازاریابی ایرانی

بازاریابی ایرانی

 

بازاریابی ایرانی

بازاریابی ایرانی، نوشته امیر علی نژاد

هماهنگ با شرایط بازار ایران

مقدمه:

در سال ۸۸ به چند دلیل متعدد بنده ورشکست شدم و همهی سرمایهای که جمع کرده

بودم را از دست دادم، شرایطی مالی بدی به وجود آمده بود و بدهی قابل توجهی بر روی

دوشم سنگینی میکرد از هر طرف طلبکار جدیدی سبز میشد و همهی خانواده، بنده را

مقصر همهی این موارد میدانستند.

در این شرایط، ذهن هر انسانی به خیلی از مشاغل سوق پیدا میکند و خیلی از افراد که

قبلاً در کنار شما حضور مستمر داشتند از شما فاصله میگیرند.

هر شخصی در این شرایط متوجه میشود نوع نگاه اطرافیان کاملاً تغییر کرده است و

فقط به خاطر ادب و احترام است که با شما سلام و علیک میکنند و در خیلی از مواقع

نگاه خودشان را از شما میدزدند.

به هر حال یکی از دوستان که خود تازه وارد کار بازاریابی شده بود بنده را به دفتر خودش

دعوت کرد و از شرایط مالی ایدهال خودش برای من تعریف و تمجید میکرد و از پتانسیل این

بازار بزرگ صحبت میکرد.

سطرهایی از کتاب

قبلاً از علم بازاریابی آگاهی داشتم ولی تا به حال به این صورت به آن توجه نکرده بودم.

زمانی که شروع به تحقیقات در این زمینه کردم متوجه خیلی از مواردی شدم که در خیلی

از کسب و کارها کمبودش به شدت احساس میشد.

خیلی از اصناف هنوز به علم بازاریابی به چشم ویزیتوری نگاه میکنند، در صورتی که همه

اصناف و همهی مشاغل به دنبال افزایش مشتری هستند ولی متأسفانه از علوم بازاریابی

آگاهی لازم را ندارند.

یکی از کلیدیترین و مهمترین ابزارهای کاربردی برای خروج از بحران اقتصادی و رشد هر

کسب و کاری داشتن علم بازاریابی میباشد.

علم بازاریابی همانند کشاورزی فرآیند کاشت/ داشت و برداشت را طی میکند.

لازم به توضیح است که همین علم بازاریابی توانست بنده را از شرایط بحران مالی خارج کند…

سطرهایی از کتاب

همیشه به این موضوع فکر میکردم که چطور میتوانم علم بازاریابی را کاربردی یاد بگیرم تا خیلی

زود به شرایط مالی ایدهال برسم.

با چند تن از دوستانم که فکر میکردم آگاهی لازم را دارند مشورت کردم ولی نکته قابل قبولی ارایه نکردند.

کل ذهنم درگیر این مسئله شده بود که چطور میتوانم با علم بازاریابی به ثروت برسم. تا اینکه یک

روز که از روی اجبار به سوپرمارکت رفته بودم تا برای مادرم خرید کنم، دیدم چند نفر در حال پرداخت

وجه به فروشنده هستند، من هم سبد را برداشتم و شروع به انتخاب اجناس موجود در لیستم کردم.

ناگهان فروشنده با لحن بسیار محکمی به من گفت اجناس را به هم نزنی، یک لحظه به خود آمدم و

دیدم که فقط اجناسی که لازم داشتم را داخل سبد گذاشتم و کاری با مابقی اجناس نداشتم. هنوز

لحن و برخورد فروشنده ذهنم را درگیر کرده بود که…..

 

برای خرید نسخه چاپی اینجا کلیک کنید

کتاب خواستن

1399-06-13

رازهای سلامت از نگاه ائمه

1399-06-13

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *