با برف رقصیدم

با برف رقصیدم

 

با برف رقصیدم

با برف رقصیدم

نوشته خانم فرشته کاظمی مرشت، ۱۳۹۸

عکس هانم فرشته کاظمی مرشت
فرشته کاظمی مرشت

در این کتاب آمده است:

 

با برف رقصیدم (۱۳۷۵)

سومین ماه پاییز است. آخرین ماه پاییز همیشه سردتر می‌شود و زمستان برای عرض‌اندام به آن فشار زیادی می‌آورد.
در این فصل رنگ‌ها اعجاب‌انگیز می‌شوند. در لابه‌لای برگ‌ها رنگ نارنجی را غالب‌تر می‌بینم.

امروز تولدم است. روی کاناپه لم‌داده‌ام و از پنجره مشبک اتاق نشیمن، آسمان را تماشا می‌کنم. هرسال در روز
تولدم به‌جای اینکه بزرگ‌تر شوم احساس می‌کنم که کوچک‌تر شده‌ام نمی‌دانم این احساس از کجا نشأت می‌گیرد.

برای این سؤال تنها یک جواب می‌توانم داشته باشم. چون خیلی زود کودکی‌ام را از من گرفتند و آن را درون
صندوقچه حسرت گذاشتند و چنان من را به سرزمین بزرگ‌ترها پرتاب کردند که نخ بادبادکی که مرا به آن دوران وصل
می‌کرد پاره شد و آن را باد با خودش برد.

غافل از این بودند که افکار و خاطراتم را گوشه حافظه‌ام ضبط کرده‌ام و کسی نمی‌توانست به آن‌ها دسترسی پیدا کند و
آن جواهرات را از وجودم استخراج کند.

صبح نویسنده درونم بیدارم کرد و مانند تمام آن سال‌ها که مرا تشویق به نوشتن می‌کرد در گوشم نجوا کرد و گفت بنویس.
وقتی نگاهش می‌کردم متوجه شدم که خیلی بزرگ‌شده است. زمانی که قد می‌کشید
پاهایش به بلندای آسمان بود و دستانش را که باز می‌کرد به‌اندازه‌ای باز می‌شد که یک سرزمین
را درون خود جای می‌داد. چشمان زیبایش تا عمق وجود هر چیزی فرومی‌رفت و وسعت نگاهش مرا شگفت‌زده می‌کرد.

***

از این نویسنده کتاب دیگری منتشر شده است بنام بیدار شدن همیشه زیباست

 

ترمیم شکست عاطفی

1398-11-09

موفقیت با متدهای جدید

1398-11-09

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *