سهراب سپهری
سهراب سپهری در ۱۵ مهر ماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان به دنیا آمد. پ
درش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
اولین کتاب سپهری با نام “مرگ رنگ“ در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.
سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام “زندگی خواب ها” در سال ۱۳۳۲ سرود.
سهراب در سال ۱۳۳۷ دو کتاب “آوار آفتاب” و “شرق اندوه” را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال ۱۳۴۰ این دو کتاب به انضمام “زندگی خواب ها” زیر عنوان “آوار کتاب” منتشر شد.
دو شعر بلند “صدای پای آب“ و “مسافر“ پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.
“حجم سبز” هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است.
هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری “ما هیچ، ما نگاه“ است.
“هشت کتاب” یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.
سپهری در سال ۱۳۵۷ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و سرانجام در اول اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست.
او را در صحن “امامزاده سلطان علی” دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.
نمونه ای از شعر سهراب سپهری از مجموعه “حجم سبز”
به باغ همسفران
صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید.
***
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
منبع: بیتوته