عروسک از امضاء ترسیده بود
عروسک از امضاء ترسیده بود
فاطمه مشهدی رستم، نویسنده کودک و نوجوان، سال ۱۳۴۶ در تهران متولد شد. وی به طور جدی از سال ۱۳۶۴ وارد
حوزه نویسندگی برای کودکان و نوجوانان شد. ازجمله نخستین کتابهایش میتوان «ترانههای شاد برای کودکان»،
«آبجی نیموجبی من»، «رنگین کمانی از کفش» و «تاپ تاپ تاپ» را نام برد. از دیگر آثار مشهدی رستم میتوان به
«روزه کله گنجشکی»، «شب مثل بهشت»، «باغبان و فرشته آه»، «من و مادربزرگ و اینترنت»،
«روزی به جز روزهای دیگر»، «آبجی نیم وجبی من»، «باید برای دریا نامه بنویسم»، «رنگین کمانی از کفش»
و «من و بابا و چرخ جادو» اشاره کرد.
عروسک از امضاء ترسیده بود
خلاصه قدم زدن در شعر عروسک از امضا ترسیده بود نوشته خانم مهشید رستمی در قطع رقعی
اطمه مشهدی رستم، در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره جدیدترین اثرش گفت:
«عروسک ازامضاء ترسیده بود» عنوان مجموعه اشعار کوتاهی از من است که با نام مستعار
مهشید رستمی از سوی نشر مانیان، منتشر شده است.
وی درباره محتوای این مجموعه شعر توضیح داد: مضامین موجود در اکثر شعرهای این کتاب
در عین سادگی و شفافیت، دارای ابعاد و کارکردی اجتماعی – عاشقانه و احساسی است.
این نویسنده که سالها با نام حقیقی فاطمه مشهدی رستم در عرصههای گوناگون
هنری -ادبی – فرهنگی و اجتماعی مجلات و روزنامههای مطرح کشور قلم زده درباره علت انتخاب نام مستعار
برای چاپ این کتاب گفت: به نظر من استفاده صرف از نام شناسنامهای برای درج فعالیتهای گوناگون که
ممکن است عمدتا با هم هیچ نقطه اشتراک یا سنخیتی نداشته باشند، حرفهای نیست. بهعنوان مثال،
نوشتن قصه یا قصهگویی برای کودک یا نقشآفرینی و گویندگی، با کار مطبوعات یا سرودن شعر و
نگارش داستان در حوزه بزرگسال خیلی متفاوت است. بنابراین بهتر و برازندهتر است تا با تفاوت
کارهایی که از سوی یک فرد، در زمینههای مختلف ممکن است صورت پذیرد،
در کنار نام اصلی، گاهی از نام مستعار نیز استفاده شود.
عروسک از امضاء ترسیده بود
نمونه ای از شعر:
گونه هایم
به سرخی سیبهای سرخ باغ
طعنه میزنند وقتی
روی شانههای ستبرت
پیاده راه می روم!
***
حسود شده دیوانه
گوشی همراهم
صدایت را که میشوند
زود میگوید
” عدم ارایه سرویس ”
“شبکه انتخابی در دسترس نیست!”
***
گونه هایم سرخ می شوند
تو را که می بینم
خجالت نمیکشند
سیبهای سرخ درخت همسایه
حسودی میکنند!
***
چیزی در من حلول کرده
نمی دانم چیست!
چه کنم با نادانی خویش؟
مگر می شود احساس را
در اتفاقهای نادیده شناخت؟!
***
میبوسمت
لبانت سرخ میشوند
در عکس!
راستی،
رُژی که برایم خریدهای
چقدر خوشرنگ است!
***
اعتراف باید کنم
آری-آری
تو را من دوست …….
آه، ای ساعت لعنتی!
چه بی موقع خواب را
از بام چشمهایم پراند
ناقوست!
***
ریلها میدانند
در هرگزی که به عمر ستاره هاست
هیچ زمانی به هم
نمی رسند.
***
قصه ای که ناگفته ماند
این بود،
غارتگران عشق
به آتشی از قبیله ی مُرده
خاک را به باد می سپردند
و ما،
گل سرخی شکفته می دادیم
شعبده ای در کارمان نبود
آن سپیده دم که ناباور
هزار غنچه ی سرخ
به خنده بارور می شد!
برای خرید نسخه چاپی اینجا کلیک کنید