بازگشت، فصل چهارم: حرفه ای (قسمت اول: شاخ)
بازگشت، فصل چهارم: حرفه ای (قسمت اول: شاخ)، نوشته محمد سلطانی یگانه
آقای محمد سلطانی یگانه دارای تحصیلات دکتری در رشته مدیریت هستند و مدیر یک شرکت خصوصی و
همچنین نویسنده و فیلمنامه نویس هستند.
تاکنون از ایشان 23 عنوان کتاب در انتشارات مانیان به چاپ رسیده است.
اولین کتابشان داستان مدیریت؛ پروژه: مردن قبل از مردن درسال 1401 به چاپ رسیده است.
و دومین کتابشان داستان مدیریت؛ پروژه: کاتالوگ زندگی نیز در سال 1401 به چاپ رسیده است.
در مجموعه کتابهای داستان مدیریت، به زبان ساده و داستانی، مبانی مدیریتی آمده است که در زندگی
یک خانم خانهدار گرفته تا یک مدیرکل، کاربرد دارد.
آقای محمد سلطانی یگانه را در شبکه های اجتماعی نظیر اینستاگرام دنبال کنید.
تازه های نشر مانیان را در شبکه اجتماعی اینستاگرام، روبیکا و سروش دنبال کنید.
سطرهایی از کتاب:
خلاصه قسمت اول – فصل چهارم:
شبهنگام آزاده از مسابقات ورزش رزمی، کتکخورده و دربوداغان، به خانه میرسد،
اما کلیدش درب خانه را باز نمیکند.
در همین هنگام پدرام را پشت سر خود میبیند او را عتاب میکند که مگر بر سر مزار پدرش به این رابطه پایان
نداده چرا دوباره سروکلهاش پیداشده.
پدرام سرزنشها را به جان میخرد و میگوید اگر او بخواهد این رابطه را پایان میدهد اما چند روز به او فرصت بدهد
تا با این موضوع کنار بیاید و آزاده را که پشت درمانده به خانه دعوت میکند.
خلاصه قسمت اول – فصل چهارم:
به خانۀ پدرام میرسند. پدرام پستی در اینستاگرام میگذارد که نامزدش بر سر مزار پدرش به خاطر اینکه گذشتهاش
را دانسته از او جداشده است و با دادن آدرس اینستاگرام آزاده میگوید که از او بخواهند که این رابطه را تمام نکند.
این پست بازدید زیادی پیداکرده و در کامنتهای متعدد از او میپرسند که مگر گذشته نامزدت چه بوده. آزاده متوجه
پست پدرام میشود و از او خیلی ناراحت میشود که این کار را کرده. پدرام عذرخواهی میکند؛
اما میگوید اگر میخواهد خبری از مادرش بگیرد ممکن است بتواند از طریق اینستاگرام ردی پیدا کند چراکه
بسیاری افراد که مدتها از هم خبر نداشتهاند در فضای مجازی یکدیگر را یافتهاند.
آزاده تصمیم میگیرد که در پستی از مردم بخواهد که اگر اطلاعاتی در مورد مادرش دارند به او بدهند.
مردم از او سؤال میکنند و او در لایوها و کامنتها در پاسخ به سؤالات، گوشههایی از سرگذشت مادر را بیان میکند.
داستانهایی که از مادر تعریف میکند برای مردم جذاب میشود و فالوورهای او زیاد می شود.
او هر شب قسمتی از خاطرات مادر را تعریف میکند تا آنجا که به شهرزاد اینستاگرام معروف شده و
با زیادشدن فالوورها به شاخ اینستاگرام تبدیل میشود با زیادشدن بازدیدها از طرف شرکتهای تبلیغاتی،
به آزاده پیشنهاد می شود که تبلیغات شرکتها را در اینستاگرامش بگذارد.
پدرام مدیریت تبلیغات صفحه آزاده را میگیرد و سایتهای شرطبندی و کازینو را تبلیغ میکند.
روال عکسها و پستهای آزاده تغییر میکند و به پیشنهاد پدرام کمکم عکسهایش را در ویلاها و
ماشینهای لوکس منتشر میکند؛ چراکه افراد موفق و پولدار بیشتر جلب نظر میکنند و طرفدار دارند.
برای خرید نسخه چاپی کتاب اینجا کلیک کنید.