توضیحات
برگهای جا مانده من
نوشته : فاطمه جعفرپورگرایلی
شعری از این کتاب
حزن چشمهایت
اشک هدیه میدهد
تا تاریکی گم شود در انتهای آخرین پیچ انتظار
نقطه سر خط
عطر رها شده ای
میان برگهای به جا مانده
از باران خاطره ات میچرخد
تا یک بار دیگر تو را
فقط تو را
در انزوای لحظاتم
به آغوش بکشم
آن قدر لطیفی
که لمس نازکِ انگشتانم
رد میگذارد سیمین بدنت را
خانه از تب رقصیدنت
گرم میشود
و پنجره ها
حریر نور را مهمان خانه ام میکند
همانی که
پروانه های آبی عشق
به شوق تو پیله میگشایند
و من بعد از هزار سال نوری
در آخرین فصل باران
تو را چشم در راهم
برای خرید نسخه چاپی اینجا کلیک کنید
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.