توضیحات
کتاب مهاجر به قلم حاجیه خاتون سمیعی ولوجردی توسط انتشارات مانیان به تازگی به چاپ رسیده است.
توضیحات کتاب را می توانید اینجا بخوانید همچنین کتاب دیگر ایشان به نام «دختری که رهایش کردی» است که از اینجا قابل تهیه است.
غرض از نوشتن این قصه انجام یک بازی است،یک بازی که همیشه از کودکی در ذهن خود آن را با خیال پردازی انجام میدادم. بازیهای کودکانه ای که در پس هر کدام فلسفه ای نهفته است. امشب به قصهءدل من گوش می کنی فردا مرا چوقصه فراموش می کنی (ا.ه.سایه) یک پاراگراف ابتدا در سکوت وارد شدند،هر یک درخیالی وهرخیال زاییدهء تفکری .شروع به حرف زدن کردند،در دفاترشان مینوشتند،می گفتند و میشنیدند وبرای آینده خود خیال پردازی می کردند، از وجود یخ در لیوان لذت می بردند گاه سکوت می کردند ودوباره می گفتند، مشخص بودبرای یک طرح بلند مدت برنامه ریزی میکردند واز وظایف جدیدی که به عهدهء هم می گذاشتند حرف می زدند . آخرین جمله هایی که شب زنده داران شنیدند و آنها را به فکر واداشت این بود: چرا به فکر فروشش افتادی؟
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.