نجمه زارع شاعر
نجمه زارع شاعر
نجمه زارع در ۲۹ آذر ماه ۱۳۶۱ در کازرون چشم به جهان گشود ، اما به دلیل کار اداری پدر درقم پرورش یافت .
وی دانش آموخته ی رشته ی عمران دانشگاه همدان بود .
او با تمامی جوانی در کار سرودن غزل خیالی بالا بلند و متفاوت داشت و در میان شاعران جوان یکی از بهترین ها بود .
کتاب شعر نجمه به نام «عشق، قابیل است» در زندگی اش مجال انتشار نیافت .
شعرهای نجمه بی پیرایه بود و معصومانه با خواننده ارتباط برقرار می کرد و چون از دل بر می خاست به دل
می نشست.
او احساسات بی دغدغه ی خود را در قالب غزل بیان می کرد و غزل هایش – بی آنکه عمدی در آنهاباشد ، به پاره ای از مسائل اجتماعی اشاره داشت :
اینجا دلم برای تو هِی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچوقت…
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود ، اخبار هیچوقت…
یا در جای دیگر :
نوشتهام به دلمِ شعرهای غیرمجاز
که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز
به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند زِ هم این دو تای غیرمجاز
و این شعر که با ردیف دشوار «خواب آور» نشانگر زندگی مسموم و مأیوسانه ی این زمان افیونی است :
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خوابآور
کنار بستر من قرصهای خوابآور
لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
از این تب، این تبِ مالاریای خوابآور
منی که منحنی زانوان زاویهدار
جدا نمیکندم از هوای خوابآور
همین تجمع اجساد مومیایی شهر
مرا کشانده به این انزوای خوابآور
زمین رها شده دورِ مدارِ بیدردی
و روزنامه پر از قصههای خوابآور
هنوز دفترِ خمیازههای من باز است
بخواب شعر! در این ماجرای خوابآور
آنچه که در غزل های نجمه چشمگیر است ردیف ها و قافیه های دشواری است که او برای غزل هایش بر می گزیند ردیف هایی از قبیل «گرم است» :
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است
دوباره «دیده امت» زل بزن به چشمانی
که از حرارت «من دیده ام ترا» گرم است
بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،
هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است
نجمه زارع شاعر
ردیف «به باد دهد» که در شعر بی سابقه است :
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضربالمثل به باد دهد
چهقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
یا غزلی با ردیف «خیابان شلوغ»:
کفشِ چرمی ـ چتر ـ فروردین ـ خیابانِ شلوغ
یک شب بارانی غمگین خیابانِ شلوغ
میرود تنهای تنها، باز هم میبینمش
باز هم رد میشود از این خیابانِ شلوغ
وی روز شنبه ۳۱ شهریور سال ۱۳۸۴ بعد از یک هفته بیهوشی در بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم جهان را بدرود.
اینک با نام جاودانگی این نوشتار را با غزلی زیبا از نجمه به پایان می بریم و پَرسه های عمیق تر را به زمان دیگر وا می گذاریم . یادش گرامی باد !
نجمه زارع شاعر
خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه
گفتم گناه کردم اگر عاشقت شدم
گفتی … تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !!
…
سخت است این که دل بکنم از تو ، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری ، از گناه
بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه
دارند پیله های ی دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم … – عاری از گناه –
نجمه زارع شاعر
سه غزل دیگر از نجمه زارع به خاطر پر کلاغی :
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
حتی نفسهای مرا از من گرفتند
من مردهام در من هوای هیچکس نیست
دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
من میروم هرچند میدانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست
۲
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم
مردهام، دارم خوراکِ جانورها میشوم
بیخیال از رنجِ فریادم تردّد میکنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم
با زبان لال خود حس می کنم این روزها
همنشین و همکلامِکور و کرها میشوم
هیچکس دیگر کنارم نیست، میترسم از این
اینکه دارم مثل مفقودالاثرها میشوم
…
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازهای
میکُشم خود را و سرفصلِ خبرها میشوم!
۳
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
…
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…
منبع:http://ahmademajnon.blogfa.com